زمانی بود و مکانی ...
زمانی که در مکانی بین خود و خدا مانعی احساس نکنی
زمانی که ناز و نعمت را رها کنی نعمت معشوق را بچشی
زمانی که ایثار و از خود گذشتگی در کربلای ایران زمین تو را با پیکری خونین به ملاقات خداوند ببرند ./
یاد شبهایی که در سنگری دور هم جمع می شدیم و فانوسی روشن می کردیم ،
دعای کمیلی ،
غسل شهادتی
و انتظاری شیرین ..
شب حمله شبی که با یاد کربلا و به عشق کربلا و به امید حق راهی باز میشد
راه گشایش این راه خون بود ..
صدای غرش خمپاره ،
خون گرم و سرخ
پیش کشی برای معشوق .
از طرف دلداده .
در زیر بارش مسلسلها میشد معشوق را به آغوش کشید .
ناله های شبانگاه ،
سجده های طولانی همراه با زمزمه و ناله و اشک ،
نماز های شب ،مناجات ،
هیچکدام راهی به گذشته ندارند
زمانی بود و مکانی ...
زمانی میتوانستی با پرستوها همسفر شوی
پرستو هایی که عاشق پرواز بودند
پرندگانی که همراه با شفق به نور مطلق پیوستند و در طلوع فجر بر قله زیبایی ایستادند .
hینک چه درد عظیمیست ،
با قلبی پر درد و چشمی پر خون فقط نظاره گر بودیم .
زمانی بود و مکانی ...